سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سالها دل طلب جام جم ازما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
اگر زندگی به اینست که همه آن لبخندها خیلی زود محو شود
و غصه ها جای آن را بگیرد، چه ارزشی دارد؟
دوستی ها را به طنابی بیاویزید و فریاد برآورید که جانش را بستانید ،
که امروز اگر اینکار را نکنید فردا دگرباره
دیر است، و او به ثانیه ای جانت را خواهد گرفت.
این دوستیها و رفاقتها ، این دوریها و غصه ها از چه میگویند؟
وقتی زنجیرجدایی تنیده میشود دیگرجای کدام سخن است؟ ازچه شعر بگوییم؟
برای کدامین گل، بلبل بخواند؟ درکدامین باغ گل بچینیم؟
اگرشیرینی رفاقتها نبود، سوگند به همان خدای عشق
و صداقت همه این دلبستگیها را برزمین
میکوبیدم، برای دوستی و یادوآوریهای پیمانهای مقدس آن.
قلبها بهترین نویسنده و اشکها بهترین خطوط بیرنگ این
کاغذ پاره ها هستند. باشد که قلبهایمان همیشه مالامال از صفا و یکرنگی باشد،
و خاطراتمان در نگاههای جستجوگرهمیشه پردوام و پررنگ باشد،
وبا یادشان لبخندهای قدیمی را برچهره غمزده مان ترسیم کنیم.
عشق آشنای دل است و دل غریب در این طوفان زندگی.
تنهاییم را قسمت کن ای عشق و بذر غربتم را درچشم بهاربیفشان.
میخواهم سبزببینم تورا ودل را..... عشق یگانه دستی است
که گلهای سکوت را بربام فریاد دلم میکارد.
سخن عشق نه آنست که آید به بیان
ساقیا می ده و کوتاه کن این گفت وشنود




تاریخ : جمعه 85/2/15 | 8:3 عصر | نویسنده : ستاره | نظرات ()